پدر که باشی ...
پدر که باشی حساس میشوی به هر نگاه پرحسرت فرزندت به دنیا وخیره می شوی به دست های خالیت ،تمام وجود خود را محکوم آرزوهایش می کنی
پدر که باشی ،در کتابی جایی نداری و هیچ چیز زیر پایت نیست بی منت از این غریبگی هایت می گذری تاپدر باشی پشت خنده هایت فقط سکوت می کنی
پدر که باشی به جرم پدربودن حکم همیشه دویدن برایت می برند بی اعتراض به این حکم فقط می دوی بدون رسیدن ها می دوی ودر تنهاییت نفسی تازه می کنی
پدر که باشی عصا می خواهی ولی نمی گویی هرروز خم تر از دیروز جلوی آینه تمرین راست ایستادن می کنی
پدر که باشی پیر نمی شوی ولی یک روز بی خبر تمام می شوی .تمام می شوی و پشت ها را خالی می کنی
باتمام شدنت باید حس آرامش رابعد عمری تجربه کنی ولی....در بهشتی هم که زیرپای تو نبود تمام دلهره هایت را مرور می کنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی