از وقتي مادر شدم ...
خدايا شايد به جرات بتونم بگم از زماني كه مادر شدم تو را بهتر دريافتم. زماني كه بواسطة عشقي عميق و پاك ، اولين ذره از وجود يك موجود ديگر در درونم شكل گرفت ، فهميدم كه با چه عشقي من رو آفريدي. زماني كه به مجرد شكل گرفتن اين ذره، انقلابي در من رخ داد و من يك شبه بزرگ شدم و ديگه هرگز نتونستم مثل يك دختر بچة شيطون و سر به هوا باشم. فهميدم كه تو بزرگتر از حد تصور مني. زماني كه با وجود آنكه اين موجود تازه شكل گرفته در درونم، كمترين شباهتي به من نداشت مي توانستم نهايت ايده آل رو براش مجسم كنم و از اين بابت به خود ميباليدم، فهميدم كه چرا خودت رو بابت خلق من تحسين ميكني. زماني كه با لحظه لحظة رشد و تكاملش زندگي كردم و تمام شرايطي كه از ن...
نویسنده :
مامان.بابا
16:30